تولدم...22 ساله شدم
خدایا تو را شکر می گویم که خواستی باشم و زندگی کنم و بار دیگر سالروز تولدم رو ببینم
و شمعهای روشنی را که سالهای بودنم را نشان می دهند با از دل گذراندن آرزوهایم فوت کنم
باید بزرگتر شدنم را در تک تک لحظهای زندگیم بیشتر حس کنم
از تاریکترین ثانیهایی که نفس می کشم تا روشنترین دقایقی که خدایم برایم می خواهد
همیشه روز تولدم یه حس غریبی دارم نه خوشحالی زیاد است و نه غم و اندوهی ....
اما هر چه هست دوستش دارم
و تمام خاطرات این روز در همه سالها رو مدیون عزیزانم هستم که من رو در این روز همراه هستند
با همه محبتهایشان....
+ نوشته شده در جمعه سی ام شهریور ۱۳۸۶ ساعت 0:1 توسط آیلین
|