به راه خود ادامه می دهم به راهی که رهگذران زیادی از کنارم عبور می کنندو گاهی به نشان آشنایی قدیمی برایم لبخندی می زنندو یا فراتر از آن!

اما من جوابی به جز همان لبخند ندارم و برخی نیز لبخند تلخی نصیبشان می شود....

و چه زود ماهیت خیلی از هم قدمانت برایت مشخص می شود خیلی زودتر از لحظه ای که بخواهند بودنشان را نشان دهند...

خدایا کمکم کن که گامهایم را طوری بر دارم که قبل از شناختن این گونه از آدمها راه زیادی را  همراهم نباشند

چقدر زمان می برد تا بتوانی دروغهای کسی را که برایت کلمه به کلمه حرفهایش را با جان و دل گوش می دادی فراموش کنی؟به زبان من دروغ وشاید به زبان خود حرفهایی که به سود من تمام شود که این هم خود نوعی فریبی هست و بس

تویی که هیچ وقت به حرفهایم رنگ امیدی نزدی پس انتظار نداشته باش که در این مسیری که من هم رفته ام پیش تر از تو !بگویم که خوب پیش رفته ای یا که نه؟.....یا حتی بهتر است این کار را کنی یا آن حرف را داشته باشی برای گفتن .... منی که خود همچین کسی را برای خود نمی پسندم چگونه می توانم نقش ان را برایت بازی کنم

پس چه بهتر که دوستیمان را از زندگیمان جدا کنیم.... برایت خوشحالم ان هم برای اینکه می بینم شادی و به این گونه بودنتان راضی... همراهت را برای همیشه داشته باشی این را از ته دل برایت آرزو می کنم

خدایا خودم را پیدا کردم جایی به دور از همه این بودنها و دو رنگی های اطرافمپس مثل همیشه کمکم کن آن چه که خود می دانی برایم همان بهتر است

خدایا این رفتارها را به پای تاوان کدام یک از گناهانم بگذارم... منی که بنده گناه کارت هستم

ویا شاید خیر ....اما خیر  کدام کار خوب و نیکویی بوده که خود نمی دانم  که خواستی مسیربهتر برایم داشته باشی